- پاپی شدن
- پاپی شدن در امری. اصرار ورزیدن، امریرا دنبال کردن تعقیب کردن، پاپی شدن کسی را. ایراد گرفتن بر او اذیت کردن وی ایذا
معنی پاپی شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پاپی شدن
- کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن
در امری اصرار ورزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از مستی بکلی از پا در آمدن دگرگون شدن حال شخص
در امری اصرار ورزیدن امریرا تعقیب کردن کاری را دنبال کردن
خرسند خواستن خرسند کردن
روانیدن سچیدن روانشدن سرازیر شدن
تلقین کردن، فهمانیدن
تغییر محل دادن
پاک شدن بیغش گردیدن، مسخر شدن مستخلص گشتن (شهر ناحیه)
دریافتن، فهمیدن، درک کردن
پاتیلی شدن، کنایه از مست مست شدن و از پا درآمدن
پاک و پاکیزه شدن، بی آلایش شدن، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷) ، کنایه از بی غل و غش شدن
پاپی شدن، کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن، در امری اصرار ورزیدن
آمدن از جایی که ندانند یا از جایی دور
شنیکیدن ساز وار گشتن
عصیان کردن تمرد کردن نافرمان شدن
فانی گشتن ونیدن نابود شدن نابود شدن نیست گشتن، ترک دنیا کردن و از خود گذشتن و سپردن طریقت حق بامید بقای ابدی یا بقا بالله
در هم شدن، درگیر شدن مخلوط شدن در هم شدن
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
سرگشته شدن متحیرگشتن: (استه وغامی شدم زدردجدایی هامی وامی شدم زخستن مترب) (منجیک)
روانه شدن، سفر کردن
Gush, Stream
Finance
financiar
хлынуть , течь
sprudeln, strömen
finansować
литися , текти
финансировать
tryszczeć, płynąć